عاشق به گاه ِ بی وفایی از جانب معشوق ، زمانی که زخم

می خورد از سوی یار، سرش به زیر است و مقابله نمی کند

و یار را ضعیف و زبون نمی پندارد ...

معشوق اما...

 معتادِ عشق ورزی عاشق است و با نبود ِ عاشق  ،

خمار و عشق افیون اوست و نشئگی مزید بر زخم

زدن های مکرر ... 

معشوق، خماری را با عشقی دیگر به نشئگی می رساند...

عاشق اما ...

همچنان سرش به زیر است و زخم هایش را مرهم می زند!