این روزها آدم های خشنود و راضی را کمتر می توان دید یا

شاید بهتر این باشد که بگویم ، من کمتر می بینم شان !

دیروز یکی شان با چشمانی پر فروغ مقابلم بود .

حرف نمی زد ،شور و شوق می پراکند ...

دستانش به همراهی کلام آمده بودند و با تن صدایش در

هوا رج به رج نقش می زدند ...

راه رفتنی موزون وسبک ! پری رقصان در نسیم را می ماند...

تبسم ، خنده می شد و خنده ، قهقه ... و دوباره از نو ...

کمترین اثر ِ آدم های راضی ، محظوظی و مشعوفی ست که

از وجود ِ سرخوش خویش به اطرافیان سرایت می دهند و چه

خوش احوالی ست  اگر چشم به هر سو بگردانی خشنودی و

رضایت ، چشم انداز و چشم نواز باشد !